پاییز و خاطرات
پاییز را به تماشا نشسته ام
از میان پنجره ای که
به خیابان خاطراتمان
راه دارد...
برگها در وداع با درختان
رنگ خود را تغییر داده اند
وآرام می افتند
بر زمین خیسی که باران
آن را شسته است.
یادش بخیر روزهایی را که با چتر
عبور می کردیم
و کفش هایمان
روی برگهای خشک پاییز
آهنگی را تکرار می کرد
که تا انتهای خیابان مه آلود و سرد
ما را همراهی می کرد !
این روزها حوصله ام کم شده
شاید سفرت به درازا بکشد
و وقتی بر گردی
دیگر پاییز
تمام شده باشد .
نظرات شما عزیزان:
ایــــــن روزهـــــآ سنگیـــــــــن اّستـــــــــ ؛
روزی صــــــــد بـــــآر ...
بـــــآ هِـــــــزآر اشکــــــــــ ؛
دیکتهــــ مــــــی کنمـــــــ ....
مشـــــــــقِ فــــــرآمــــــوشــــــی تـــــو رآ !!!!!
ای تو زيباترين زيبايی ، ای رويای بيداری
به خداوندی خدا دوستت دارم
ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ،
به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم
ای آنكه چشمت بارانی است ، ای تو كه روحت شادابی است ، و
رگهايت از خون محبت جاری است
به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم
زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من
به همان لحظه پیوندمان قسم دوستت دارم
نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی كه
دوستت دارم
دار و ندارم مال تو دیگه چی می خوای
برو بذار بسوزم من با بی کسی هام
برو بذار بمونم من با دلواپسی هام
هیچی نپرس فقط برو ولی فرا موشم نکن
شمعمو آ تیشم بپا برو و خاموشم نکن
اگه یه روز ورق زدی دفتر خواطراتتو
یادت بیاد قلب منو میشین چشم به راه تو
آره برو ولی بدون ا ینجا یکی میمرد برات
باور نکردی عشقشو ا گه قسم میخورد برات
میری برو ولی فقط ا ینو یادت باشه عزیز
اشک زلالتو جلو چشم غریبه ها نریز
خون خوري گر طلب روزي ننهاده كتي
آخرالامر گل كوزه گران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني
گر از آن آدميانيكه بهشتت هوسست
عيش با آدمیي چند پري زاده كني
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد بگزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
بایــد عـاقـلانه زنـدگى کرد
نــه عاشـقـانـه …
اونــیــكه قـدشبه عشـق نمـیـرسـه
غــرورتــم بـزارى زیـر پاش بــازم بهـش نمیـرسه
[